
ای نسیم باد، گوی آهوی را
جز عطش نفزود نوشیدن چرا
حبّ محبوبم به جان کردهست جا
می نهد بر گونهام گر خواست پا
روح او روحم و روحم روح او
خواستش از خواستم نَبْوَد جدا
چند وقت پیش اتفاقی یه موزیک به دستم رسید. سکون از عبدالرحمن محمد. دلنشین بود ولی شعرش بیشتر توجهمو جلب کرد بعدش فهمیدم شعرش از حلاجه و تصمیم گرفتم ترجمه کنم.
شعر اصلی از حلاج
يا نَسيمَ الريح قولي لِلرَشا
لَم يَزِدني الوِردُ إلا عَطشا
لي حَبيبٌ حُبُّهُ وَسطَ الحَشا
إِن يَشَأ يَمشي عَلى خَدّي مَشى
روحُهُ روحي وَروحي روحُهُ
إِن يَشَأ شِئتُ وَإِن شِئتُ يَشا
ترجمه اول
ای نسیم آهوی ما را گوی کین جان خسته است
هر چه نوشیدیم، اما تشنگی پیوسته است
خاک بی مقدار ما را کی کمالی بیش از این؟
حب او چون در وجود و هستی ما رسته است
روح او روحم و روح من به روحش بسته است
ترجمه اول جالب نشد. هم وزنش متفاوت بود هم لحنش بیش از حد کلاسیک بود. تازه یه مصرعشم یادم رفته ترجمه کنم یا شاید ترجمه کردم بعدش گم شده؟
بهرحال یکم دوز چالشو بیشتر کردم.
- ترجمه باید هم وزن قطعه اصلی باشه (بحر رمل مسدس محذوف1)
- لحنش باید نزدیک به قطعه اصلی باشه
- مصرع آخرم ترجمه بشه
و نتیجه شد ترجمه ای که در ابتدا مشاهده کردید.
Footnotes
-
همون فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ↩